۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

my ... nights

خب من اعتراف می کنم که از دیدن این فیلم سیر نمیشم !

my blueberry nights

و اگه بگم همیشه چه وقتایی هوس این فیلمو کردم دیگه یقین پیدا می کنید که من ... هان چی ؟ من خیلی هم نرمال و خوبم :دی

دیشب واسه بار ششم دیدمش ، ساعت 1 شب ، وقتی از فرط خستگی مثه جنازه افتادم رو تخت و داشتم پاهامو که از درد داشت ذوق ذوق میکرد و ماساژ میدادم و چشمام از خستگی قرمز شده بود

یهو دلم به طرز فجیعی هوس دیدنشو کرد (دقیقا هر دفعه توی یه همچین شرایطی هوس این فیلمو کردم دلیلشم نمی دونم : دی )

منم که هیچ وقت دست رد به دلم نمی زنم ، میدونید که !
تازه اینکه حتی یه قسمتهایی روهم زدم عقب و دوباره نیگا کردم :دی

خلاصه اینکه خیلی خوش گذشت !
بعد باز دلم به کافه خواست ...
یه جود لاو ...
یه آغوش از نوع جود لاوی که توش گریه کنم ...
یه بلو بری پای ...
هوای سرد ...
بعد خوابم ببره ...بعدتر وقتی بیدار میشم ببینم که همه چی خواب نبوده واقعی بوده این از همه مهمتر بود ...
"باز بخش رمانتیک ماجرا عود کرد " ( آیکون کسی که داره از سرش قلب در میاد و یه نفر دیگه که داره میزنه تو گوشش که از خواب پاشه )



با این بخششم دوباره کلی حال کردم و همزادپنداری و اینا ...

In the last few days, I've been learning how to not trust people, and I'm glad I failed


هیچ نظری موجود نیست: