۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

خفقان


هوای گرم و ترکیب بوی عرق و عطر مسافرای تاکسی معجون غیرقابل تحمله تهوع آوری درست کرده بود ، 
شیشه ماشین رو داد پایین و سرشو کمی برد بیرون ، 
شدت برخورد باد با صورتش و حجم زیاد هوایی که وارد ریه اش می شد مانع نفس کشیدنش بود ،
درست مثل؛
حجم دردی که مانع زندگی کردنش شده بود ...





نگاه



بـا همه ی این فاصــله ها
از پشت آن شیشه ی لعنتی
حتی وقتی اینقـــــــدر دوری


نگاه کردنت خوب است،
آرام است، 
اگرچه،

بی تابی 
     چاشنی این روزهاست!
...



پنج شنبه 6/5/90