۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

بدون شرح !

                               پیوست :  دوست دارم زمان هایی را که غرق می شوی ، 
   زمان هایی که  همه ی آنچه  در دنیایت می گذرد محو 
   می شوند و تو می مانی و دوست داشتنی هایت ... 
سوم تیرماه هزاروسیصدونود

 

۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

خطوط مبهم زندگی


حکایتش ، حکایت جسد بی جانی بود
که همه ی بودنش 
شده بود قلبی که
تنها ،
یادآوری رقص دستان زندگی بخش او میان گیسوانش به تپیدن وا می داشتش ...
و لبخند گنگی که بر لبانش نقش می بست

 تنها ارتباطش با دنیا 
سیم هایی بود که به زندگی دوخته بودندش
و نگاهی مبهم و مات و سرمازده...



۱۳۹۰ خرداد ۱۹, پنجشنبه

سکوت ممتد...


سکوت که می کنی دنیا سیاه ترین و دورترین سیاه چاله ی معلق در کهکشان می شود
و

من ، تنها ترین و 
گمگشته ترین فرد ساکن آن سیاه چاله...


پیوست: باران اینجاست ...