۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

معلق ماندن بین زمین و آسمان

....
هی رفت بالا ، بالا و بالاتر
اونقدر رفت بالا که همه چی عینهو یه نقطه شدن
دیگه از شکل دراومده بودن و رنگ بودن فقط
دید که چقدر همه چیز کوچیک و ساده به نظر میاد
.
.
.
.
.
یه دفعه سقوط کرد
افتاد پایین ، پایینِ پایین
اونقدر پایین که دید مث یه نقطه شده میون
اون همه شکل و حجم های گنده
دید که چقدر همه چیز بزرگ و پیچیده و عجیبه
.
.
.
.
من میون بالا و پایینِ زمین و آسمون گیر کردم
و گیج می زنمو و تاب می خورم
و نمی دانم زندگی و اتفاقاتش و همه همه ...
بزرگ هستند یا کوچک
ساده هستند یا پیچیده ...
و من یه نقطه کوچیک میون آسمون وزمین؟!

۲ نظر:

گاندی گفت...

میدونی میگم شاید اینجا نورلند نیست , در واقع هست : نور , لند ( هیچوقت , به جایی نرس )

Bohemian گفت...

اااااا
هیچوقت اینجوری به نور ، لند نیگا نکرده بودم

مرسی گاندی جان
اما
کلا زندگی من توی نرسیدن ها خلاصه شده
گاهی خسته ام می کنه