۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه

هوا سنگین است ... سنگین


مثه تحمل یه جسم سنگین روی قفسه سینه می مونه،
توی هر دم و بازدم  ،روی" دم " گیر می کنم و دست و پا میزنم ،
 چقدر هوا سنگینه !
نقل مکان کردم به اتاقی که تِراس توشه، مدام در رفت و آمدم از پشت ميز به تراس،
آقای " ا " نگرانم شده ظاهرا ، هر چند ساعت میاد پیشم و از هر دری حرف میزنه، خوبه حرفاش
احساس یه آدم قوی رو میده بهم ! آدمی که میشه چشماتو ببندی و در کنارش راه بری ...
می خواستم بگم که نگران نباشه، این نفسه ست که بازی درمیاره تو رفت و آمدش ، اما ترسیدم به زور راهی دکترم کنه ، بعد بفهمه که مالیخولیایی شدم فقط!
اون بچه هه دیگه داره آخرین تقلاهاشو می کنه ،
می دونه که کم کم باید دست از شیطنت برداره ، واسه همیشه ! اما هنوز داره مقاومت می کنه.

هر شب خواب می بینم که کوله پشتیمو برداشتم و زدم به جاده ... بی خبر ، بی زمان ، تنها ...
باید این بازی رو با این بچه هه تموم کنم تا بشه رفت...


۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

قدمناک های دوست داشتنی پاييزی



این روزهای پاییزی
عصرهایش چقدر دلچسبناکند
خسته و مانده از پشت میز بلند می شوی
و روان می شی توی خیابان
خستگی ات تو را به سمت ایستگاه تاکسی می برد
چند قدم بیشتر نرفته ای که مکث می کنی
سرت را بر می گردانی به سمت مسیر دوست داشتنی
نگاهش می کنی
انگار که تو را می خواند
لبخند می نشیند روی صورتت
بر میگردی
قدم هایت در مسیر دوست داشتنی به مثابه رقص در گندمزار است،
موزون ،سبکبال ، رها ...
نسیم خوشبویی که می پیچد و می رقصد و تو را با خود می رقصاند ...
صدای پچ  پچ برگ ها ،
دلت نمی خواهد به مقصد برسی
گام هایت را هی آهسته تر میکنی ...
عصرهای دلچسبناک پاییزی
این عصرهای زندگی را دوست تر دارم که بی انتها باشد ...
بی پایان
که رسیدنی نباشد ، که فقط بروی بروی بروی ...


۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

روزهايی که از دست می رود !



میدونی ! اصلا مهم نیست که آخرش چی میشه یا اینکه قراره چی بشه!
اصلا مهم نیست که  بالاخره چیکار می کنیم!
اصلا فردا روز و آینده و نتیجه مهم نیست !
مهم این روزهایی که داره اینقدر خالی میگذره و دیگه بر نمیگرده!
مهم امروزهامونه که داره بی خوشی و لذت به باد میره !
مهم این لحظه هاییه که داره با حسرت سپری میشه !

نتیجه چه اهمیتی داره وقتی فردایی نباشه ، یا فردا باشه اما من نباشم ، یا حتی ما نباشیم !
یا دیگه من ، من نباشم  و تو ...
دیگه انرژی و انگیزه و شور عشقی نباشه ...
بفهم اینو ...
بیا این روزهامون رو دریابیم !
که حسرتش نمونه واسه فرداهامون ...


پیوست : با خودش داره بلند دعوا می کنه !

ويار گونه زيستن!

از صب که چشمامو باز کزدم ، دلم نخواست از جام بلند شم اصلن !
بعدترش اصلن دلم نخواست برم سرکار ،
بعدترش دلم هیچ کار مفیدگونه نخواسته تا الان ،
کلا امروز روز رخوت ناکیه ،
من هم به ویارهای امروزم دارم گوش میدم
حتی اگه بخاطرش فردا که تعطیله مجبور شم برم سرکار
حتی اگه...
یعنی من و دلم کلا اهل ویار هستیم ...