۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

زندگی رفته روی دور تند ...


حالا دیگه من هی هیچی نمی گم شُمام هِی تندترش کن !
خب دِ نکن دیگه ! ای بابا
خب شد 14 شهریور 1388 میدونی یعنی چی ؟
یعنی 6 ماه از سال 88 که من هنوز به نوشتن تاریخش عادت نکردم گذشته!!
یعنی 6 ماه دیگه میشه سال 89 !!
یعنی انگاری همش یه خواب بود همه ی این 6 ماه ... و این چندین سال
یعنی من هیچی نمی فهمم از این روزها که دارن میگذرن و اونا باز هم دارن میگذرن!
یعنی 5 ماه دیگه من میشم 26 ساله !
یعنی ...
یعنی ترس دارم از اینکه روزهام اینقدر خالی دارن میگذرن
یعنی دوست ندارمشون این روزهارو
یعنی جا موندم از گذر روزها و ماه ها و سالها
یعنی یه جایی متوقف شدم
یه جایی گم شدم ...
گم شدم ...

......................................
یعنی 5 ماه و نیم دیگه میشه 5 سال ... میشه 5 سال که تو هستی...
و من هنوز باورم نمیشه که 3 سالِ که نیستی ...