۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

خواب یعنی !


منِ شب زنده دارِ ، بی خوابِ جغد صفت !
منِ از خواب گریزون،
هیچ وقت خواب رو نفهمیدم جز برای رفع خستگی مفرط چشمهای همیشه بازم،
هیچ وقت نفهمیدم چرا اینقدر خواب برای بیشتر آدما مهمه ، چرا اینقدر تاثیرگذاره توی ریتم زندگیشون...
اما یه مدته ، چند هفته ای میشه که به طرز باورنکردنی حضور پُر رنگی پیدا کرده توی روز و شبهام ...
و من بالاخره فهمیدمش
من خواب رو فهمیدم
خواب یعنی فــــرار کردن از خودت ... به همین راحتی!
فرار از مواجه شدن با خود واقعیت ، با زندگیت ، با لحظه های خالیت ، با ...
اما جواب یه چیزی رو هنوز نمی دونم ،
آدمهایی که روزشون رو با تمامیت زندگی نکردن
با خوابها و کابوسهای شبانه شون چه می کنند ؟؟


هیچ نظری موجود نیست: