۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

اولین روز بهار ...اولین بارون بهاری

تموم شد ، شایدم باید گفت شروع شد
سال 88 با همه ی روزهای خوب و بدش ، با تلخی بی پایان تموم شد ...
و سال 89 خوب که نه ، اما شروع شد !
 با اضطراب ...
 من هنوز درونم نا آرومه فکر میکردم که وقتی درهارو میبندم پشت سر سالی که گذشت بهتر میشم اما ...
نمی دونم چرا ؟
حس بدون تعریفی دارم
گُنگم ، گیجم ، آشفته و تنها ... با روزهای خالی پیش رو و سکوت سنگینش!


پیوست : از دیشب دارم به "Music" گوش میدم ، مثل همیشه حرف نداره و آهنگهای خاطره دار ... چنگ میزنه روحمو ...

پیوست : صبح با بوی مست کننده بارون از خواب بیدار شدم ، و یه لبخند آروم روی صورتم نشست و چشمامو بستم و یه نفس عمیق . آروم توی گوششون زمزمه کردم ، ممنونم که اومدین ... حالم خوب میشه قول میدم ...

هیچ نظری موجود نیست: