آدمهایی هستند که نوشته هایشان را می خوانم همیشه ،
آدمهایی که ممکن است در دنیای واقعی اصلا شبیه نوشته هاشان نباشند،
یا بهتر است بگویم معمولا نیستند
شاید من هم همینطور باشم ! نمی دانم
اما یقین دارم که آن حقیقی ترینم است که خود را در واژه ها جا می دهد ،
از آنجایی که وقتی واژه هایش را اینجا کنار هم می نشاند
احساس سبکی می کند...
اما این روزها ، سنگینی ام را هیچ علاجی نیست
هیچ واژه ای قادر نیست بخشی ، حتی اگر شده بخشی از من این روزها را،
در خود جا دهد!
کاش دنیایم تمام می شد یکی از همین روزها ...
۳ نظر:
شاید بخشی از این سنگینی رو همون واژگان می سازن, کلمه روی کلمه و آجر روی آجر انباشت می شن و دیواری می سازند که نه دیگران از ورای اون تورو می بینن و نه تو اونهارو...
ولی دیواره به یه درد می خوره, روش گرافیتی کار کنی!... خودشه ها! باید به یه چیزی تبدیلش کرد, طرحی, نقشی, حسی, حالی ...
شاید راست میگی ، که همون واژگان دلیل سنگینیه ! حرفایی که تلنبار شده و گفته نشده !
و باز هم راست میگی باید به یه چیزی تبدیلش کرد
ممنون
ارسال یک نظر