۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

ابتلا ...


من: چطوری آقای ززززز... خوابی
...: سلام ، خوبی سوسو !
من: مرسی چه عجب خونه ای !
...: مریضم حالم خوب نیست ، راستی می خواستم بگم مهمونی جمعه هم کنسله ، خوب نیستم
من: اِ چی شدی باز ؟
...: سرما خوردم
من: نوع A دیگه :دی
...: :دی آره
...: سوسو می خواستم یه چیزی بگم بهت
من : بگو جانم اعتراف کن
...: من عاشق شدم
من: ...
...: 5-6 ماهه ، میخواستم هی بهت بگم نمی شد ...
من: واقعا ! کی ! چی شد که اینطوری شد ! تو ! وای :دی ( جدی نگرفتن بحث با ناباوری)
...: یکی از دوستام ، اسمش ... ، .......
من : عزیزم :دی (توی دلم : گریه )
... : می دونی ، تا وقتی پیششم همه چی خوبه ، اما تا ازش جدا می شم یه دفعه حالم بد میشه ، دنیا غیرقابل تحمل میشه !
من : اوهوم
...: وقتی نیست حالم بده ، همش دارم گریه می کنم ، باورت میشه ! مرد گنده با این ابعادش گریه کنه ! اونم بی هیچ دلیلی !
من: اوهوم
...: اول که باهم آشنا شدیم از یه بحران دراومده بود و قرار شد فقط دوست باشیم ، همه حرفاشو بهم میزد ، همه حساشو می گفت، منم از خدا خواسته ...
من: اوهوم
...: بعد یه مدت فهمیدم که حسم خیلی عجیب غریبه بهش ! دلم می خواد هرچی دارم و ندارم رو بدم بهش ، که خوشحال باشه ، که خوب باشه ، که آب تو دلش تکون نخوره
من : اوهوم
...: من احمق اونقدر بهش محبت کردم که یه دفعه پَس زد من رو نمی فهمم چرا؟
من : اوهوم
...: گفت می خواد تنها باشه یکم ، گفت بهش زنگ نزنم تا خودش بخواد
من: اوهوم
...: میترسم ، نکنه دیگه زنگ نزنه ، من بهش یه عذرخواهی بدهکارم ، نباید زیاد بهش فشار می آوردم (محبت زیادی) ،من راستی بهت دروغ گفتم ، واسه مریضی ، الکی گفتم ، حال و حوصله ندارم ، اونم نمیاد ، گفتم کنسل کنم ، ببخش
من : اشکال نداره می فهمم
...:چی کار کنم سو سو ؟ زنگ نزنم ؟ اس ام اس ندم ؟ ....
من: (خودمو نیشگون گرفتم که از گذشته بیام بیرون ) ( تمرکز واسه گفتن 4 تا جمله ) .. اوم ببین باید بهش فرصت بدی ، خلوتشو بدی ، چیزی رو تحمیل نکن و ....
من: گند نزن ، قول بده !
من: از یه چیزایی باید بگذری تا اون باشه تو زندگیت ...
من: ( اشک ....)
...: ممنون سوسو ، هرکاری خواستم بکنم بهت میگم
من: باشه ، نترس فقط چون توهم مبتلا شدی ...
.....
من: خیره به نور سفید مانیتور ، با دستای بی حرکت روی کیبورد ...

هیچ نظری موجود نیست: