۱۳۸۹ خرداد ۲۷, پنجشنبه

می فهمم که حواست به من هست !



مُچالیده باشی روی صندلی ، یعنی پاهایی که گره خوردنو جمع شدن توی بغلتو و سری که کجکی روی زانوهاته و دست چپی که دل دردناکتو هر از گاهی فشار میده و دست راستی که روی ماوس اسکرول میکنه و گاهی هم کلیک ...
یه عصر پنج شنبه مسکوت رو داری به صورت مُچالیده سپری می کنی که یهو بوی خاک بارون زده می پیچه توی اتاق و تو میخوای که پرواز کنی به سمت پنجره تا ببینی رویا بافتی یا ... که نقش زمین میشی از بَس که گره خوردی تو خودت ...
و بعدتر ببینی که دچار واقعیتی و ناخودآگاه سرتو به سمت آسمون بگیری و تو دلت بگی می دونم که هنوز حواست بهم هست !!!
مُچکرم اما هنوز خوشحال نیستم ...


۲ نظر:

kiddo گفت...

چه دل پر کاربردی داری ولی! ریاضت میکشه هیچ, مونولوگ هم میگه!
(قالب جدید مبارک , صدای پاتو میشه شنید روی این کف چوبی...)

Bohemian گفت...

ما اینیم دیگه :دی
مچکرم م م