۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

قدمناک های دوست داشتنی پاييزی



این روزهای پاییزی
عصرهایش چقدر دلچسبناکند
خسته و مانده از پشت میز بلند می شوی
و روان می شی توی خیابان
خستگی ات تو را به سمت ایستگاه تاکسی می برد
چند قدم بیشتر نرفته ای که مکث می کنی
سرت را بر می گردانی به سمت مسیر دوست داشتنی
نگاهش می کنی
انگار که تو را می خواند
لبخند می نشیند روی صورتت
بر میگردی
قدم هایت در مسیر دوست داشتنی به مثابه رقص در گندمزار است،
موزون ،سبکبال ، رها ...
نسیم خوشبویی که می پیچد و می رقصد و تو را با خود می رقصاند ...
صدای پچ  پچ برگ ها ،
دلت نمی خواهد به مقصد برسی
گام هایت را هی آهسته تر میکنی ...
عصرهای دلچسبناک پاییزی
این عصرهای زندگی را دوست تر دارم که بی انتها باشد ...
بی پایان
که رسیدنی نباشد ، که فقط بروی بروی بروی ...


۱ نظر:

kiddo گفت...

"لایک" نشون دهنده میزان موافقتم با این پست نیست... لاووووووووووووووو