۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

شرافت زالومنشانه !


...
 الان دیگر یقین دارم آنقدرها هم که در مثالهای آدمیزادی می گفتند ترسناک نبودند این موجودات بی دفاع و بی گناه !
با جثه ی ریزشان با هدفی مشخص (نوشیدن خون آدمیزاد )حضور بهم میرسانند ، دقایقی میهمان جسمت خواهند بود
و پس از انجام کارشان به حکم شرافت و اثبات این حقیقت که خون آدمیزاد به مثابه ی قهوه قجری زندگیشان است و هیچ ارزش دیگری برایشان ندارد ،
نقش زمین می شوند و آنچه را که نوشیده اند بازپس میدهند و آرام و بی صدا تسلیم مرگ میشوند ...

حال ما این موجودات بی دفاع را خونخوار می نامیم و اسمشان را لکه دار می کنیم ...

گاه می گوییم فلانی زالو صفت است ...
کاش کمی از شرافت زالو در وجودمان بود و به یک بار خونخوارگی قناعت می کردیم !

چه بسا انسان هایی که سالهاست به روحمان چسبیده اند و از زندگیمان تغذیه می کنند و
 ما حتی نمی فهمیم که چرا گاهی اینقدر تهی می شویم از زندگی ...

انسان هایی که نه خود میدانند چه می خواهند و نه می دانند که با دیگران چه می کنند !
فقط فکر می کنند که بخش کوچکی از زندگی ما را اشغال کرده اند و حالا اشکالی ندارد که !
نمی دانند که ممکن است آنقدر از روح آن فرد بنوشند که عاقبت قالب تهی کند ...
نمی دانند که اگر بتوان وضعیت آنها را در حالت ماده ترسیم کرد ،
حکم زالویی جاودانه را خواهند داشت بر جسم دیگری ...
اما چه باک !!

کاش کمی بیشتر به تاثیرحضورمان در زندگی آدمها و اطرافیان و نزدیکانمان بیندیشیم !
باشد که حداقل زالویی نباشیم بر بستر زندگیشان ...
و به قولی " بخورید و بیاشامید اما اسراف نکنید "


پیوست : این نوشته مخاطب خاص ندارد ، لطفا کسی دچار کج فهمی نشود ، تاثیرات چندین روز بستری بودن است و بس!


هیچ نظری موجود نیست: