۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

ماجرا از اونجایی شروع شد که ....


خب واقعیتش اینه که !
جفنگیات مزمن من سالهاست وجود داره !
این اسم رو هم با یکی که زمانی یارِغار ما بود روی حرفایی که بینمون رد و بدل میشد
گذاشتیم اما حالا اون یارِ غار نیست ولی جفنگیات من هنوز هست !
پس از این به بعد اینجا خونشونه
بلکه یکم فکرم خالی شد از این همهمه
تا بعد...
سه شنبه بیست و هفتم مرداد 1388ساعت 11:15

۲ نظر:

ناشناس گفت...

گاندی

به نظر میاد که این جغد همیشه بیدار می خواد از لابلای تمام این همهمه و جفنگیات اون قاصدک راه گم کرده رو هم پیدا کنه... ما هم منتظریم

ناشناس گفت...

نئاندرتال

وبت خوبه تموم مطالبتو خوندم از اونجا که رفتی تو پارک سر چمنا تا اینجا که اخرشه
قشنگ مینویسی
بعدانا وبت وبی میشه واسه خودش
ازش معلومه